نپرسیدم چرا رفتی فقط گفتم که تو کی بر میگردی.....
ولی رفتی دیگه برنگشتی نترسیدم ازتنهایی از این ترسیدم که نیایی
دیگه باورم شد بی وفایی بگو برا چی تنهام گذاشتی......
چرا از من گذشتی مگه دوسم نداشتی مگه منو نمیخواستی
دلم رو بی صدا شکستی به پایه من دیگه ننشستی.....
من بی تو میمیرم بیا دستاتو بگیرم بیا اشکامو ببین بیا بغضم بشکن....
دوست دارم فقط همین وبس...
جلوی آیینه که میروم تنهاییم دوتاست
هرچه در آن است منم ، تو را میجویم
در هیچ آیینه ای هیچ تویی جز من نیست …
سرد است …
نیمکتی تنها در پارک نشسته است ، من تنها بر نیمکت و تو تنها در من …
میبینی ؟ چه در همیم و تنها ؟
موضوع انشا : خوش بختی …
به نام خدا
خوش بختی یعنی قلب پدر و مادرت بتپد …
پایان !!!
بغض یعنی :
صدای اذان
خونه سوت و کور
خاطره های پرهیاهو
و سفره ای خالی از حضور پدر و مادر …
بعضی چیزا فقط یه بار تکرار میشن ؛ قدرشو بدونیم !
تعداد صفحات : 2